نویسنده: حمدان سندی
این روایت که پاکستان دشمن افغانستان است از ابتدا دروغ بود؛ ما فکر میکردیم روایت اینکه پاکستان خواهان حکومت قوی و مرکزی در افغانستان نیست و آن را به ضرر خود میخواند، توسط کمونیستهای افغان، غلامان روس و پس از آنها توسط غلامان اشغال صلیبی از اینرو ایجاد و ساخته شده است تا از احساسات و عواطف مردم عادی و میهنپرست افغانی سوء استفاده ببرند و آنها را با این انگیزه دروغین برخلاف مجاهدین افغانی که در مقابل اشغال شوروی و صلیبی میجنگند، تحریک کنند و یا از آنها به عنوان محافظین خود استفاده کنند.
نیاز به ابداع یک روایت ضد پاکستانی از اینرو به وجود آمد که بردهگان اشغال شوروی و صلیبی هیچ انگیزه یا فکر دیگری برای سوء استفاده نمودن از خون، گوشت و استخوان این جوانان سادهلوح را نداشتند. اشغالگران خارجی و غلامان داخلی آنها علیه پاکستان آنقدر تبلیغات کرده بودند که اکثریت مردم اشغال، اضرار و کشتار عام شوروی و صلیبیها را نادیده گرفتند اما به دلیل حساسیت با اشغال غیرممکن پاکستان در کنار دولتهای برده ایستادند و در این راه میلیونها نفر جان باختند. آنها چنان سرمست دشمنی با پاکستان بودند که نمیدانستند برادران مجاهد افغان خود را میکشند که جانهایشان را جهت فلاح و آزادی اسلام و افغانستان فدا کردهاند.
اما نمیتوان جوانان را به این اندازه ساده در نظر گرفت چون کسی را برای مرگ آماده نمودن، کار ساده و آسان نیست؛ به دلایل واقعی و حقیقی نیاز است. اگر من افغان شوم و کسی جنگ افغانستان را دفاع پاکستان بداند من قناعت میکنم که بقای پاکستان در لابهلای جنگ افغانستان نهفته است؛ استفاده علنی از احزاب نیابتی، جنگجویان و افراد خود به نفع منافع ملی پاکستان علیه منافع ملی افغانستان احساسات هر وطنپرست را بر میانگیزد و این احساسات انسان را کور میکند.
اگر یک افغان شکایت کند که پاکستان با پارهای از اقدامات تاکتیکی و تبلیغاتی خود به انگیزه دروغینی که غلامان اشغالها، عواطف و احساسات دوران جوانی افغانها را به گروگان گرفته بودند، قوت میبخشید و به همین دلیل میلیونها نفر کشته شدهاند؛ و از سوی دیگر رهبران جهاد و قتال افغانستان را برای کمک نمودن با نیروهای ابر قدرتها به قتل میرساند و مبارزان راه حق را در بدل متاع بسیار اندک دنیوی دستگیر میکرد، شکنجه میداد و معلومات آنها را به کفار میفروخت؛ پاکستان به خاطر اینکه قوت آتش جاری در افغانستان از بین نرود، این کارها را انجام میداد تا آتش در خانه همسایه تازه، داغ و مرگبار باشد، بر اساس باور من شکایت این برادر افغان بهجا میباشد و نفرتی که پاکستان خود را حقدار آن نمیداند، نیز توجیه میشود و من مطمئن هستم که از قاتلان اجرتی حتماً بازخواست میشود. در آن زمان، وظیفه مردم پاکستان اینست که پای حقیقت بایستند.
افغانستان و پاکستان دو کشور همسایه هستند؛ در جغرافیا، عواطف، زبان، فرهنگ، اعتقادات و مذهب مشترک اند، راههای جداییشان محدود است اما صدها دلیل برای اتحاد دارند، بازهم در میان افغانها در درون پاکستان بحثهایی حساسیت و نفرت به پاکستان مطرح میشوند. ما پاکستانیها مردم افغانستان را مقصر میدانیم در حالی که هرگز این موضوع را به دقت تحلیل و ارزیابی نکردهایم.
پس از شکست اشغال شوروی، جنگهای داخلی در افغانستان از پاکستان رهبری میشدند و پاکستان تمام این کارها را به دستور غرب انجام میداد، طوری که در جهاد علیه اشغال شوروی از مجاهدین برای اهداف سیاسی و شخصی خود حمایت تاکتیکی میکرد دقیقاً به همین روش پس از شکست اشغال صلیبی، پاکستان اکنون با افغانستان درگیر است. وگرنه مشکل حکومت پاکستان با نظام فعلی در افغانستان چیست؟ اگرچه بحثهای طالبان پاکستان مطرح شدهاند اما پس از رفتوآمد مقامات پاکستانی به غرب، حوادث امنیتی و دیپلماتیک اخیر علیه چین و ایران، درگیری با منطقه و کشورهای همسایه، نزدیکی به داعش سازمانیافته غربی و ارائه تمام تسهیلات و امکانات جهت خشنود ساختن غرب هیچ انسان باهوشی نمیپذیرد که پیوندهای محکم بین این دو ملت با این بهانههای کوچک از بین برود، همچنان اگر منافع شخصی رهبران فوج در میان نباشد چرا منافع ملت بزرگ پاکستان را که با افغانستان داشته است، قربانی میکنند؟
حل نمودن مسئله تحریک طالبان پاکستان را به روشی که فوج پاکستان خواهان آن است، معقول و ممکن نیست؛ پاکستان بر حل غیرمنطقی این مسئله بزرگ از اینرو اصرار میورزد تا امارت اسلامی را با دوستان قدیمی خود به جنگ بیاندازد و خودش تماشا کند. به گونهای که اگر نظام حاکم بر ضد طالبان پاکستانی اقدامی را انجام بدهد که پاکستان خواسته است، نه تنها اینکه افغانها ذهنیتی را که در طول ۲۰ سال گذشته غلامان اشغال صلیبی برای طالبان بدرقه مینمودند (که گویا طالبان غلامان پاکستان هستند) میپذیرند و ممکن است قیامهایی به وجود بیاید، از سوی دیگر طالبان پاکستانی نیز مسیر مبارزه شان را به سوی حکومت افغانستان معطوف خواهد نمود. در چنین شرایطی که نظام حاکم در تمام دنیا دوستی ندارد، همه دنیا از جمله پاکستان آن تحت انزوا قرار داده و سعی میکند با سقوط مواجهاش کند، از نظر تحلیل مادی چگونه معقول خواهد بود که علاوه بر دشمنی با تمام دنیا با همه مسلمانان نیز دشمنی کند و دوستان را به دشمنان تبدیل سازد؟!
پاکستان حملات هوایی به افغانستان انجام داد؛ نقض تمامیت ارضی و حریم هوایی کشوری که تازه از جنگ بیرون آمده و بیش از هر کشوری از پاکستان امید و توقعات زیادی دارد اصلاً قابل توجیه نیست و نه بمباران نمودن افغانستان ذهنیت ملت پاکستان را بهبودی میبخشد. از اینرو میتوان گفت که فوج با اشاره غرب دست به چنین اقداماتی زد که به معنای دعوت نمودن به سوی جنگ بزرگی میباشد؛ جنگی که نمیتواند افغانستان نابود را نابود کند اما کشتی پاکستان آباد را غرق مینماید، در نتیجه بزرگترین خسارات را مردم و دولت پاکستان متحمل میشوند اما سودش به چند قاتل اجیر فوج میرسد.
در خاتمه باید متذکر شد که روایت مشهور راجع به پاکستان که در افغانستان پایهگذاری شده و گسترش یافته است، نظر به دلایل فوق و سایر دلایل بیجا نیست؛ ما با افغانستان به عنوان یک دوست رفتار نکردهایم و هر احسانی که در حق او میکنیم تاکتیکی، سیاسی، موقت و مبتنی بر نیت خیر نیست.
همچنین ما هیچ تلاشی برای انجام چنین اقداماتی که علیه روایت مردمی ضد پاکستانی در افغانستان باشد، که شکل واقعی انجام ندادهایم و نه بهدست آوردن افکار و قلوب افغانها را وظیفه دانستهایم. بزرگان ما علیرغم عزت و شوکت زیاد افغانها، آنها را یک ملت نابرابر و غیر رقابتی میدانند و شایسته نمیدانند که بر افکار و اندیشههای آنها کار شود. ممکن است پاکستان در حقیقت منحیث غلام غرب در منطقه و اجیر فعال او با افغانستان دشمنی داشته باشد تا غرب به وسیله این سرباز خود افغانستان را از شرق جدا کند و خطرات منافع غرب را در خود افغانستان کنترول کند.