حضرت علی رضیاللهعنه در نخست افرادی را نزد آنها به نیت اصلاح و تقنیع شان فرستاد اما حرقص بن زهیر و زرعه بن برج به عنوان نمایندگان خوارج آمدند و به حضرت علی رضیاللهعنه گفتند: فقط حکم و فیصله خداوند مورد پذیرش است؛ به بارگاه خداوند توبه بکشید و ما را به جانب دشمنان مان بفرستید تا با آنها بجنگیم وگرنه به خدا سوگند تا زمانی با تو میجنگیم که یا شما اصلاح شوید یا ما به توفیق و رضای خداوند برسیم؛ یعنی شهید شویم (بنابر گمان خود آنها).
عبدالله بن سخبره السلمی خارجی در جمع دوستانش سخنرانی بسیار شیوا و پرفصاحت ایراد کرد و در بخشی از آن گفت: با شمشیر به صورتها، گردنها و پیشانیهای آنها بزنید! تا زمانی که خدا را اطاعت کنند؛ اگر شما رستگار شدید دین خداوند را در زمین قائم میدارید و اگر شهید شوید چه چیزی بالاتر از رضای خداوند و رفتن به بهشت است؟
(البدایة و النهاية جلد ۷ صفحه ۴۸۲).
حضرت علی رضیاللهعنه عبدالله بن عباس را نزد خوارج فرستاد اما حرقص بن زهیر مانند نوههای امروزی خود به افرادش گفت: آیا این مرد را میشناسید؟ این شخصی است که خداوند متعال در باره او و قومش میفرماید: «بَل هُم قَوم خَصِمُون» (بلکه آنها قومی جنگنده هست).
سپس به حضرت علی رضیاللهعنه پاسخ فرستاد که اگر به درگاه خدا توبه کنید؛ به کفر خود اعتراف نمایید و بگوئید من از دین خدا مرتد شده بودم (العیاذ بالله) ما راجع به جنگ علیه شما مشورت خواهیم نمود. یعنی با شما نمیجنگیم.
(تاریخ طبری جلد ۵ صفحه ۷۴، البدایة و النهایة جلد ۷ صفحه ۴۸۳).
خوارج به همه همفکران خود پیام ارسال نمودند که همه باید به سرزمین نهروان هجرت کنند تا قوت شان متحد شود. خوارج در نهروان عبدالله بن خباب بن ارت، یار رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلّم را که در آنجا میزیست، اسیر نموده و به او گفتند: از دین خدا به این دلیل مرتد شدهاید (معاذ الله) که به تحکیم حضرت علی رضیاللهعنه رضایت داشتید. سپس او را با چاقو ذبح کردند. علمای سیرت مینویسند: “هم اول من سنّ الذبح بالسکین فی القتل” یعنی: خوارج نخستین گروهی بود که کشتن با چاقو را رواج دادند. سپس نزد همسر حضرت عبدالله آمدند و ذبحش کردند. او حامله بود؛ شکمش را پاره کرده و جنینش را نیز ذبح نمودند!. (البدایة و النهاية بتصرف جلد ۷ صفحه ۴۸۵).
علی رضیاللهعنه تصمیم گرفت که با آنها بجنگد، اما قبل از آغاز جنگ برای اتمام حجت به آنها پیغام فرستاد که اگر قاتلان شهدای مان را به ما بسپارید از شما عقبنشینی میکنیم اما آنها پاسخ دادند که: ما خون آنها و شما را حلال مىدانیم، پس همه ما در قتل آنها شریک هستیم. حرقوص بن زهیر به دوستان خود گفت: با این مردم بحث نکنید و برای جنت آماده شوید؛ به سوی بهشت بشتابید و گردنهای آنانی که دین خداوند را تغییر دادهاند، ببرید. (البدایة و النهایه جلد ۷ صفحه ۴۸۷).