بخش اول
نویسنده: عابد سلیم
ابن عباس رضی الله عنه می فرماید: زمان که خوارج از لشکر جدا شد پس در یک خانه تجمع کردند. تعداد آنها شش هزار بود، آنها در بین خود مشورت کردند و به این تصمیم موافق شدند که بر خلاف حضرت علی رضی الله عنه جنگ برپا کنند. مردم چندین بار آمدند در حضور حضرت علی رضی الله عنه که خوارج بر خلاف شما آمادگی جنگ میگیرند.
حضرت علي رضی الله عنه برشان گفت: به آنها کار نه گیریند، تا در مقابل من جنگ برپا نه کنند من هم کدام گفتنی بر ایشان نه ندارم، اما آنها هتماً به شروع جنگ اقدام خواهند کرد. یک روز من در وخت نماز پیشین در حضور حضرت علی رضی الله عنه حاضر شدم و عرض کردم : ای امیرالمومنین! امروز ادای نماز را سرد کن و به تاخیر اداء کن، شاید امروز من به سوی خوارج بروم و به دانستن آنها کوشش میکنم.
در جوابم گفت : من نگران این استم که نه کند آنها به تو ضرر برساند.
و من عرض کردم : اگر خواست الله باشد چنین چیز واقع نه خواهد شد.
من چونکه خوش اخلاق بودم و به هیچ کس ضرر نه رسانده بودم، پس به همین وجه امیرالمومنین به من اجازه داد. من یک بهترین لباس یمنی را بر تن کردم و خود را کاملاً آماده ساختم و در وخت پیشین به آنها رسیدم.
من به سوی مردمی رفتم که به مثل آنها چنین عبادت کنندگان را نه دیده بودم. پیشانی های ایشان بر علامات سجده تزین شده بود. دستهایشان از عبادت زیات چنین سخت شده بود چون پاهای شتر که به علت زیات در زمین خوردن سخت شده است. آنها لباس های تمیز بر تن داشتن و روی های ایشان شواهد گزراندن شب بودند. من بر ایشان سلام دادم.
آنها گفتند مرحبا، ای ابن عباس! برای چه آمدی به اینجا؟
ابن عباس: من از سوی انصار و مهاجرین و پسر کاکای پیامبر خدا علی ابن ابی طالب به حیث نماینده آمده استم. بشنوید! در موجودیت همین مردم قران نازل شده است و همینها در تفسیر و تاویل قران بیشتر از شما عالم استند.
یک گروه در بین آنها گفت: ما با قریش نه میجنگیم. خداوند می فرماید[ بَلۡ ہُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُوۡنَ ﴿۵۸﴾ ] آنها خود شان مردم جنگی استند.
در بین آنها دو یا سه نفر گفتند: ما با آنها سخن خواهیم گفت.
ابن عباس: شما که هر گونه اعتراض علیه پسر کاکای پیامبر اسلام، مهاجرین و انصار داریند پیش شویند و بیان کنید. بر آنها قرآن نازل شده است و دربین شما چنین شخصی نیست که نثبت به آنها بیشتر عالم قرآن باشد.
خوارج: ما بر آنها سه اعتراض داریم.
ابن عباس بیان کنید!
خوارج: اولین اعتراض این است که آنها انسان را در مقابل حکم الله منصب ساخته، با وجود اینکه فرمان الله در قرآن موجود است که [إ اِنِ الۡحُکۡمُ اِلَّا لِلّٰہِ ؕ]. به جز الله متعال هیچ کس را حکم نیست. پس حالا انسان چه حق دارد که خود را حکم کسی بسازد؟
ابن عباس : این هم یک موضوع اعتراض بعدی چیست؟
خوارج: او (حضرت علی ) به یک گروه جنگید و بعض از افراد آن گروه را به قتل رساند اما هیچ کسی از آنها را اسیر نه ساخت و نه هم غنیمت را جمع کرد. اگر آنها مسلمان بودند پس چگونه جنگ کردن با آنها بر ما جایز شد و کسی از آنها را اسیر هم نه ساختیم.
بن عباس : و موضوع سوم چیست؟
خوارج: او در هنگام نوشتن معاهده صلح از اسم خود لفظ امیرالمومنین را حذف کرد. اگر او امیرالمومنین نیست پس آیا امیرالکافرین است؟
ابن عباس : چیزی دیگری هم است؟
خوارج : همین موضوعات کفایت میکند.
ابن عباس: در رابطه با این اعتراض که او در معامله شریعت انسان را حکم ساخت میخواهم بعض از آیات قرآن عظیم الشان را تلاوت کنم که سخن شما را رد میکند، اگر چنین شود پس آیا شما از موقف خود میگزرید؟
خوارج : بلی! هتماً.
ابن عباس الله متعال در معامله قیمت یک خرگوش که از چهارمین حصه یک درهم زیات نیست، از حکم خود فیصله را تغیر داده و به انسان سپرده. من آیت کریمه را تلاوت کردم[ یٰۤاَیُّہَا الَّذِیۡنَ اٰمَنُوۡا لَا تَقۡتُلُوا الصَّیۡدَ وَ اَنۡتُمۡ حُرُمٌ ؕ وَ مَنۡ قَتَلَہٗ مِنۡکُمۡ مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآءٌ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحۡکُمُ بِہٖ ذَوَا عَدۡلٍ مِّنۡکُمۡ ] .
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! نه کشیند شکار را در حال که شما محرمان استیند؛ و هرکس از شما اگر بکشد این (شکار) را عمداً، پس بدله آن به مثل همان چهار پای است که حکم میکند بر آن دو اشخاص عادل از جمله شما(مسلمانها ).
در معامله مرد و زن فرمان الله است که [ وَ اِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَیۡنِهمَا فَابۡعَثُوۡا حَکَمًا مِّنۡ اَهله وَ حَکَمًا مِّنۡ اَهْلِهَا.]
ترجمه: اگر شما از مخالفت در بین مرد و زن خوف داریند پس بفرستید(تعین کنید) یکی را از خویشاوندان مرد و دیگر منصب را از خویشاوندان زن.