عابد سلیم
زمانی که خوارج از حضرت علی رضی الله عنه جدا شد، پس از بصری به سوی نهروان در حرکت شد، در راه با عبدالله بن خباب بن الارت رضی الله عنه مقابل شد، او خانم حامله خودش را بر یک مرکب نشانده بود، بر آنها گفت: من پسر خباب بن الارت یکی از اصحاب پیامبر اسلام استم.
خوارج گفتند:
آیا از ما هراس دارید؟ او گفت: بلی.
خوارج گفتند:
هراس بر شما نیست، به ما از پدر خود یک حدیث پیامبر اسلام را بیان کن که برای ما مفید باشد.
عبدالله گفت:
پدر من از پیامبر اسلام روایت میکند که میفرماید:(تكون فتنة يموت فيها قلب الرجل كما يموت فيها بدنه، يمسي فيها مؤمناً ويصبح كافراً، ويصبح كافراً ويمسي مؤمناً).
ترجمه: فتنه ای فرو خواهد شد که در آن قلب انسان به مثل بدنش میمیرد. در شب مومن خواهد بود و در فردایش کافر، و در روز کافر اما در شب مومن خواهد بود.
الموسوعة الفقهيه. المکتبة الشامليه.
ج ۲ ص ۸۴
خوارج به آنها گفتند: آیا ما از تو همین پرسش را میخواستیم؟ بعدا او را بردند تا از بین ببرد.
در راه یک دانه خرما افتیده بود، یک خارجی آنرا در دهان کرد، دیگر برش گفت:حق دیگر را بدون جواز خوردی، عبدالله گفت : حرمت من از همین خرما بیشتر است، بعد عبدالله را در ضلع یک نهر ذبح کرد. خانم اورا کشتند و شکمش را پاره کردند، آنها را همرا با یک خوگ که از اهل الذمۀ بود در راه زیر خاک کردند، یک خارجی خوگ را زخمی ساخت و دیگر برش گفت: تو مرتکب ظلم شدی برو و آن ذمی را خرسند بساز، زمان که به حضرت علی رضی الله عنه خبر قتل عبدالله بن خباب بن الأرت رسید، او از خوارج خواست تا قاتل وی را قصاص کنند، خوارج گفتند: ما همه ما او را قتل کردیم.
سپس حضرت علی رضی الله عنه به سوی آنها لشکر کشید و با آنها جنگید، همه آنها را از بین برد و یاهم فراری ساخت.