رسول الله ﷺ در چگونه زمانه یی چشم به جهان گشود؟

حسان مجاهد

قبل از اسلام در اعراب ادیان زیادی وجود داشت، بعضی بر این باور بودند که هرچیزی فطرتی است و الله متعال متصرف چیزی نیست (العیاذ بالله) برخی بت ها را به قصد تقرب به خدا می پرستیدند؛ قبیله ثقیف بت (لات) را در طائف می پرستیدند، قریش بت (عزا) را در مکه می‌پرستیدند، اوس و خزرج عبادت بت (منات) را در مدینه منوره می‌کردند.

انسان‌ها به نام بت‌ها قربانی می‌شدند، زنانی را که پدرانشان ازدواج کرده بودند پسرانشان به ارث می‌بردند، ازدواج با خواهران سکه را روا میدانستند، برای ازدواج و زنان اندازه‌ی معینی وجود نداشت، زنا و شراب‌خواری در همه سرزمین رایج بود، بی حیایی و فحاشی چنان رایج شده بود که مشهورترین شاعر و شاهزاده امرء القیس در یکی از اشعار خود داستان زنای خود با دختر عمویش را بسیار با شوق و لذت بیان می‌کند و سپس آن را بر دربازه کعبه می آویزد.
حرفه جادوگری نیز توسعه یافته بود و بسیاری از جادوگران برای دوستی با شیطان تمرین و ریاضت می‌کردند.

بدفالی:

اعراب در جاهلیت بسیار چیز هایی را به فال بد گرفته، زاغ را عامل دوری و جدایی میدانستند، شخص گنگ را بسیار بد دانسته و به این باور بودند که آواز شخص گنگ مرگ و ویرانی را به بار می‌آورد، و همچنان عطسه را به فال بد می‌گرفتند.

جنگ و بدی:

در دور جاهلیت اعراب، به سبب سخن‌های کوچک جنگ‌ها صورت می‌گرفت و زمانی که جنگی آغاز میگردید برای مدت‌ها ادامه می‌یافت، اگر علل جنگ ها جستجو شود؛ هیچ جنگی نبود که به دلیل معقول و مهمی آغاز شده باشد، هیچ ملت و کشوری دستاورد مهمی در جنگ به ارمغان نیاورده است و چیزی جز ویرانی و تباهی در جنگ‌ها وجود ندارد خلاصه اینکه عشق جنگ در آن زمان زیاد بود و شخص ماهر در جنگ قابل قدر بود و ابزار جنگ خیلی مورد توجه قرار می‌گرفت به همین سبب است که اسپ و شمشیر در زبان عربی بیش از هزار نام را دارند‌.

عاشقی و محبت ناروا:

در دور جاهلیت عرب؛ مردان به حجاب زنان هیچ توجهی نداشتند و زنان آزادانه در مقابل مردان بیگانه راه می‌رفتند، بنابراین عشق و محبت های نامشروع زیادی بین زنان و مردان وجود داشت، و هرگز شخصی دیده نمیشد که عاشقی نکرده باشد، محبت با زن چنان مایهء مباهات شده بود که برخی از قبایل به خاطر عاشقی شهرت داشتند، مانند قبیله بنی عذرا.

زنده به گور نمودن دختران:

در قبایل قریش و بنی تمیم زنده به گور نمودن دختران بسیار رایج بود، آنان این کار را برای خود یک افتخار میدانستند، سنگدلی در زنده به گور نمودن دختران به حدی رسیده بود که زمانی که دختران به سن پنچ ویا شش سالگی می‌رسید، جامه زیبا بر تن وی نموده و به بهانه‌ای او را از خانه بیرون می‌کرد، پدر ظالمش از قبل برای وی چاهی آماده نموده و دخترش را از پشت سر به آن چاه می‌انداخت، او فریاد میزد و از پدرش کمک میخواست اما پدر ظالمش بالایش خاک می‌ریخت و چاه را تا سطح زمین هموار می‌کرد سپس به قریه برمیگشت، این عمل در برخی از قبایل عرب کمتر و در برخی دیگر بیشتر بوده است.

غارتگری و نیرنگ:

پیش از اسلام؛ مردم شهرنشین از یک سو به حقوق همسایگان خود احترام می‌گذاشتند، اما از سوی دیگر، چل و نیرنگ نیز وجود داشت و مردمی که در بیابان ها به شکل کوچی زندگی می‌کردند آنها در چل و نیرنگ و انسان آزاری پیشکش و ماهر بودند، اگر مردی را تنها میدیدند بلافاصله مال او را از نزدش می‌گرفتند و او را مانند برده می فروختند.
برای اینکه مال مسافران را به یغما ببرند در دشت ها چاه های آب را پنهان میکردند تا مسافرین در نبود آب جان خود را از دست بدهند و اجناس آنها را این دزدان به یغما ببرند، عده ای در دزدی و فریب انسانی آموزش دیده و معروف شدند تا جایی که به زوبان العرب (شرم‌خانهء عرب) شهرت یافتند.

دوره جاهلیت:

وقتی یک نفر وفات می‌نمود؛ شترش را به كنار قبرش می‌بستند، يا چشمانش يا سرش را به سينه‌اش می‌بستند و او را در اين وضعيت دردناک رها می‌كردند تا اينكه در آنجا از دنيا برود، آنها بر این باور بودند که در وقت دوباره زنده شدن پس از مرگ این مرد سوار بالای همین شتر روان می‌بوده باشد.
آنها به این باور بودند که وقتی شخصی وارد شهری می شود و خطر بیمار شدن دوباره اش وجود دارد، آن شخص در دروازه شهر بایستد و مانند الاغ صدا کشد تا از طاعون رهایی یابد.
وقتی تعداد شترهای کسی از ۱۰۰۰ می گذشت، چشم یکی از شتران را میکشید و او را رها می کرد تا از دید شتران دیگر نجات یابد.
اگر شتر به مرض خارشت مبتلا می‌شد، به جای شتر بیمار، شتر سالم را داغ می کردند چون معتقد بودند که به خاطر شتر سالم، شتر مریض هم خوب می شود.
وقتی گاوی آب نمی خورد، آن وقت همه گاوها را می‌زدند زیرا آنها معتقد بودند که جن‌ها روی گاوها نشسته اند و از نوشیدن آب جلوگیری می‌کنند.
وقتی یکی از آنها به سفر می‌رفت؛ چوب نازکی به نام «ارتم» را گره می زد، اگر پس از برگشت وی آن گره بحالش باقی می‌ماند؛ طبق عقیده آنان، خانمش پاک‌دامن تلقی می‌شد و اگر آن گره باز می‌شد؛ پس باورشان این بود که زن در غیاب شوهرش با مرد دیگری زنا نموده است.

در یک تیرکش سه تیر را می انداختند و روی یک تیر می نوشتند «لا» و روی دیگری مینوشتند «بلی» اگر اراده انجام کاری را می‌نمودند دست خود را در آن داخل می‌کردند اگر از آن تیری می‌برآمد که در آن نوشته شده بود (بلی) پس آن عمل را مثبت می‌پنداشتند و انجام می‌دادند اما اگر تیری خارج می‌گردید که بر آن (لا) نوشته شده بود پس آن عمل را منفی می‌دانستند و از انجام آن خود داری می‌کردند.
آنها همچنین معتقد بودند که اگر انتقام میت از قاتل گرفته نشود؛ پس پرنده ای به نام «هامه» از جمجمه میت بیرون می‌آید و می‌چرخد تا اینکه انتقام گرفته شود و فریاد می‌زند که به من آب بدهید، آب بدهید.
طبق اعتقاد آنها در رحم هر انسانی یک مار زندگی می‌کند وقتی این مار گرسنه شود از پشت انسان شروع به خوردن می‌کند.
این عقیده را هم داشتند که اگر فرزند زنی بمیرد، این زن بر جسد مرده یی خود را چند بار بیاندازد، فرزندانش دیگر نمی‌میرند.

زمانی که مردم در عمق جهالت فرو رفته بودند و بازار فتنه و فساد از هر طرف داغ بود؛ در چنین زمانی، همه منتظر بودند تا کسی ظاهر شود، حتی ستاره‌های آسمان هم عاشقانه منتظر این روز بودند، آسمان روز و شب در انتظار این صبح روح‌بخش سرگردان بود.
مجالس زیبای کارکنان قضا و قدر، تابش خورشید و ماه، وزش ابرها و بادها، توحید ابراهیم علیه السلام، جمال یوسف علیه السلام، معجزات موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام؛ همه اینها برای این بود که این چیزهای گرانبها و قیمتی در دربار و خدمت سردار دوجهان قرار گیرد.

بلی! آن یک روزی بود که کاخ کسری خاموش شد، آتش فارس مرد، شأن عجم‌ها، شوکت امپراتوری روم و بلند ترین کاخ چین فروریخت، آتش گمراهی خاموش شد، غبار از بتخانه‌ها برخاست، کوشیر یهودیت شکست، برگهای خزان‌زده مسیحیت ریخت، برج توحید طلوع کرد، خورشید هدایت پرتوهای خود را به هر طرف گستراند و نور تابناک در آینه اخلاق انسانی یعنی یتیم عبدالله، توته جیگر آمنه بی بی، پادشاه حرم، حاکم اعراب و پیشوای کونین در روز دوشنبه (نهم یا دوازدهم) ربیع الاول به دنیا آمد.

توجه داشته باشید!

باید گفت که ولادت با سعادت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نعمتی بسا بزرگ بر همه انسان ها و پایان همه بدی هاست و شکر این نعمت بزرگ بر همه ما واجب است و این صدقه، خیرات، مجالس و محافل شکر نعمت نیست بلکه شکر آن نعمت این است که پیروی کامل از رسول الله صلی الله علیه وسلم شود، و آن دینی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده است اما امروزه غریب گردیده و از هر طرف بالای آن حملات صورت میگیرد، باید؛ خدمت، پخش و نشر گردد و از آن دفاع صورت گیرد و بدعت ها و منکرات عصر جاهلیت که در این عصر ظهور کرده و همچنان رو به رشد است، باید علیه آن ها مبارزه گردد تا بر همه جهان حکومتی بتابد که در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم حاکم بود و دوران نبوی یک بار دیگر تکرار شود. پایان

ابو صارم
Exit mobile version