غزوات رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلّم و درس‌های گرفته‌شده از آن‌ها! بخش سیزدهم

ابو ریان حمیدی

انداختن اجساد مشرکان در چاه:
بر اساس فرمان رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلّم اجساد ۲۴ نفر از کشته‌شدگان لشکر مکه در جنگ بدر، در گودالی انداخته شدند. معمول رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلّم بود که وقتی در جنگی پیروز می‌شد، تا سه روز در میدان نبرد باقی می‌ماند. در روز سوم غزوه بدر، به چاهی آمد که اجساد مشرکان در آن انداخته شده بود. او تک‌تک آنان را با نام خودشان و نام پدران‌شان صدا زد و فرمود:
«هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا؟ فَإِنِّي وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِي رَبِّي حَقًّا» ترجمه: آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق و راست یافتید؟ من وعده‌ای را که پروردگارم به من داده بود، حق یافتم.

در این هنگام عمر بن خطاب گفت: ای رسول خدا! آیا با جسدهای بی‌روح سخن می‌گویی؟ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلّم پاسخ داد: قسم به ذاتی که جان من در قبضه‌ی اوست، شما آنچه را من می‌گویم بهتر از آنان نمی‌شنوید، اما آنان توان پاسخ‌دادن ندارند. سپس به سوی مکه حرکت کردند و بدر را پشت‌سر گذاشتند.

رسیدن خبر شکست مشرکان به مکه:
سربازان پراکنده لشکر مکه در دره‌ها و بیابان‌ها گم شدند. همه تلاش می‌کردند به مکه بازگردند، اما راه را گم کرده بودند. سرانجام نخستین کسی که به مکه رسید، «حُسَیْمان بن عبدالله» بود. او خبر شکست را به مردم مکه رساند. مردم بر کشتگان خود بسیار گریستند اما پس از مدتی گریه را متوقف کردند تا مبادا محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلّم از گریه‌ی آنان شاد شود.

ابولهب که یکی از بزرگان مکه بود، در مکه باقی بود. خبر شکست چنان او را خوار و ذلیل کرد که حتی ناتوان‌ترین افراد مکه نیز می‌توانستند گریبان او را بگیرند. او تنها هفت روز دیگر زنده ماند و به بیماری «عَدَسه» مبتلا شد (عدسه نوعی دانه یا طاعون است که عرب‌ها آن را شوم می‌دانستند) و به همان سبب جان داد. پس از مرگش، هیچ‌کس به جسد او نزدیک نشد. سه روز بعد، فرزندانش به دلیل سرزنش مردم ناچار شدند گودالی برایش حفر کنند و از دور با چوب، جسدش را در گودال انداختند و خاک رویش ریختند.

این سرنوشت مغرورانی بود که در مکه بر مسلمانان ضعیف ظلم و وحشت روا می‌داشتند و در راه اسلام، از هیچ‌گونه ظلمی دریغ نمی‌ورزیدند. اما این قوم گمراه به قدرت حقیقی پی نبرده و از خشم پروردگار متعال بی‌خبر بود.

هر خانه و هر کوچه‌ای در مکه در سوگ فرو رفته بود؛ مگر ممکن است چنین نباشد وقتی ده‌ها تن از بزرگان یک قوم کشته شوند، قدرت‌شان خاک شود، از هر خانه‌ای کشته‌ای برجا مانده باشد؟ طبیعی است که فضای مکه آکنده از اندوه شده بود. کاش این کشته‌شدگان پایان نیکویی می‌داشتند و از تاریکی‌های کفر بیرون آمده بودند.

زمانی که خبر پیروزی مسلمانان به مدینه رسید، صحابه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلّم در حال پاشیدن خاک بر قبر «رقیه» دختر پیامبر و همسر عثمان رضی‌الله‌عنه بودند. او بیمار بود و به‌همین دلیل، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلّم به عثمان رضی‌الله‌عنه دستور داده بود که در مدینه بماند و در جنگ شرکت نکند.

مسئله تقسیم غنایم:
هنوز لشکر اسلام از میدان بدر بازنگشته بود که در مورد غنایم اختلاف‌نظر و بحث‌هایی شکل گرفت. صحابه‌ای که مشرکان را تعقیب کرده بودند، غنایم را حق خود می‌دانستند؛ گروهی که از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم محافظت کرده بودند، آن را حق خود می‌شمردند؛ و کسانی که غنایم را جمع کرده بودند نیز ادعای مالکیت داشتند.

اما این اختلاف با نزول وحی پایان یافت. پروردگار متعال این آیه را نازل فرمود: “یسألونک عن الأنفال قل الأنفال لله والرسول فاتقوا الله و أصلحوا ذات بینکم…”
ترجمه: از تو درباره‌ی غنایم جنگی می‌پرسند (ای پیامبر!) بگو غنایم از آنِ خدا و پیامبر است؛ پس از خداوند بترسید و میان خود صلح و سازگاری برقرار نمایید.

سپس رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلّم در مسیر بازگشت به مکه، در منطقه‌ی «صفراء» غنایم را به صورت مساوی میان تمامی سربازان تقسیم کرد. به نظر امام بخاری و امام ابن جریر، یک‌پنجم آن جدا شد. هیچ‌یک از گروه‌ها اعتراضی نکردند و همه با تقسیم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلّم که به فرمان خداوند صورت گرفت، راضی بودند.

حتی به هشت تن از کسانی که با اجازه‌ی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلّم در جنگ بدر شرکت نکرده بودند نیز سهمی از غنایم داده شد. آنان عبارت بودند از: عثمان بن عفان، طلحه بن عبیدالله، سعید بن زید، ابولبابه، عاصم بن عدی، حارثه بن حاطب، حارث بن صمه و خوات بن جبیر.

در منطقه‌ی «صفراء» دو تن از اسیران جنگ بدر، یعنی «نضر بن حارث» و «عُقبه بن أبی معیط» کشته شدند. این دو نفر رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلّم را بسیار آزار داده بودند. زبان‌های تند و بی‌ادب داشتند و با گفتار و کردار خود، تا آنجا که توان داشتند، پیامبر را آزار می‌دادند.

Exit mobile version