نویسنده: الهام
تکفیر از باب تفعيل میباشد که یک خصوصیت آن (( نسبت کردن فاعل به سوی مأخذ باب)) است، مثل معنی ((کَفَّرْتُهُ)) است: ((نَسَبْتُهُ اِلَی الْکُفْرِ)) یعنی به کفر او را نسبت دادم و معنی اصطلاحی آن است: نسبت دادن کفر به یک شخص را تکفیر گویند.
تکفیر مطلقاً از یک نگاه قبیح (بد) نیست، بلکه مرتبه تکفیر در قلعه اسلام به مثل یک دیوار نگهبان است. اسلام چنان قلعه ای نیست که برای داخل شدن و خارج شدن آن کدام راه و حدودی نباشد؛ بلکه حدود خود را دارد.
کسانی که در آن حدود داخل میشوند ما میگوییم که در دايره اسلام داخل شدند و کسانیکه از آن حدود خارج میشوند ما میگوییم که از دایره اسلام خارج شدند.
اسلام این چنین قلعه بند نیست که ، کسی یک بار در آن داخل شود و دوباره از آن خارج شده نتواند. چنین عيب های موجود است که به سبب آن مرتکب را از اسلام خارج گفته میتوانیم و این کشیدن از اسلام، کاری یک فرد ، تنظیم یا زمانه ای نیست و نه کسی برای تکفیر از جان خود اصول ساخته ميتواند، بلکه تکفیر برای خود شرایط و ضوابط دارد.
در سقوط خلافت عثمانی بیشتر آن کسانی دست داشتند، که فکر تکفیری را داشتند، برای از بین بردن خلافت (عثمانی) و برای قیام نمودن برخلاف آن، این را بهانه گرفتند که؛ این یک خلافت شرعی نیست و قدرتداران این خلافت را مشرک می گفتند.
فرمانروایی نجدی حرمین برای فروغ و رواج نمودن فکر نجدی خود بسیاری از مسلمانان را مشرکین نامیدند.
و به سبب همین انحراف فکری مسلمانان را به بعضی مسایل کفار می نامیدند که آن دربین امامان اختلافی بود مثل رفع الیدین و غیره… همچنان خون آنها را حلال دانستند.
قبل از یادآوری که علماء میفرمایند:
الجاهل إذا تكلَّم بکفر ، ولم یدر أنه کفر، لا یکون کفرا، و یعذر بالجهل ، وفي الينابيع: قال أبو حنيفة: لا یکون الکفر کفرا حتی یعقد عليه القلب. ( تاتارخانیه: أحكام المرتدین: ۲۱۸/۷).
جاهل و نادان وقتیکه یک کلمه کفر را به کار ببرد و به او معلوم نباشد که این کلمه کفر است پس به این کافر نميشود و به سبب نافهمی و جهالت معذور گفته میشود، در ینابع این قول امام أبو حنیفه نقل شده که کلمه کفر تا آن وقت کفر نیست که یقین و باور قلب با آن همراه نباشد. بدون باور و اعتقاد قلب، کسی با گفتن کلمه کفر با زبان کافر نمیشود.