برخی از روزها در تاریخ افغانستان هرگز فراموششدنی نیستند؛ برخی تاریک و برخی درخشان، اما دهم حوت بهعنوان روز زرین رهایی افغانستان از اشغال معاصر جهان و بازپسگیری استقلال؛ بار بار شایسته یادآوری و ستایش است.
اگر به تاریخ گذشته نگاه کنیم افغانها همواره در مبارزه برای آزادی و استقلال از چالشهای گوناگون سربلند بیرون آمدهاند، اما در عرصه سیاست و دیپلماسی جهانی بارها بازی را واگذار کرده و در دامهای مختلف گرفتار شدهاند، بااینحال شاید این نخستین باری باشد که افغانها در هر دو میدان—هم مبارزه و هم دیپلماسی—به پیروزی افتخارآمیز دست یافتهاند.
در میدان جهاد و مبارزه نیروی نظامی ناتو و آمریکا به زانو درآمد و در عرصه بینالمللی هیئت امارت اسلامی افغانستان با یک صدا، وحدت و استواری؛ روند گفتوگو و مذاکره با رهبران اصلی اشغال یعنی آمریکا را با موفقیت پیش برد، سرانجام پنج سال پیش در دهم حوت توافقنامه دوحه در پایتخت قطر به امضا رسید.
آمریکا در حقیقت در برابر خواستههای مشروع و مبارزات ملت افغانستان تسلیم شد و رژیم حاکم در کابل را بیشازپیش به حاشیه راند؛ رژیمی که منافع آن در اختیار حلقات وابسته به جمعیت و ائتلاف شمال بود اما بدنامی آن بر دوش رهبران پشتونتبارِ جمهوریخواه افتاده بود.
توافقنامه دوحه که میان ملا عبدالغنی برادر رئیس هیئت مذاکرهکننده امارت اسلامی و زلمی خلیلزاد نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا برای افغانستان به امضا رسید؛ در حقیقت ثمره خون هزاران شهید و ندای هزاران زن بیوه بود، این مبارزه تاریخی در قرن بیستویکم افتخار سرنگونی یک امپراتوری دیگر را نصیب افغانها کرد و روند اخراج و زوال نیروهای اشغالگری که این کشور را برای اهداف شوم خود اشغال نموده بودند؛ از این سرزمین پاک آغاز شد.
در این مبارزه ملی موضع قاطع امارت اسلامی و گرامیداشت این روز تاریخی؛ نکاتی را برای ما آشکار میسازد که باید همیشه در یاد داشته باشیم و نیز هرگز از حافظه تاریخ پاک نخواهند شد:
۱- دیپلماسی مؤثر:
دیپلماسی در عصر حاضر زبان مفاهمه جهانی است، کشورها و سازمانها از طریق این ابزار مشکلات، امیدها و خواستههای خود را حلوفصل میکنند و از آن بهعنوان یگانه راه ایجاد نظم جهانی و دفع مشکلات یاد میشود.
متأسفانه در گذشته در مورد افغانها گفته میشد که با این زبان جهانی آشنا نیستند اما در کنار مبارزه مسلحانه امارت اسلامی از سال ۲۰۱۲ به بعد این زبان بهتدریج در چارچوب سیاست خارجی فعال شد سرانجام با افتتاح دفتر قطر به جهانیان اعلام گردید که ما علاوه بر جنگ، اهل مذاکره و زبان دیپلماسی نیز هستیم، در نتیجه این سیاست مؤثر جهان قانع شد که اشغال افغانستان اقدامی ناحق بوده و مبارزه امارت اسلامی برای ایجاد یک افغانستان باثبات و به نفع تمام جهان است بدون اینکه ضرری به کسی برساند.
۲-نتیجه چهل سال جنگ:
در سالهای اشغال افغانستان رسانههای داخلی و خارجی تبلیغ میکردند که طالبان عامل اصلی جنگ داخلیاند اما واقعیت این بود که در سایه جمهوریت جنگسالاران پنهان، افراد شرور، گروههای مافیایی، نمایندگان پارلمان و حتی مقامات نکتایی پوش که فراشوتی از غرب آمده بودند؛ اهداف و برنامههای شوم خود را از چشمها پنهان نگه میداشتند، آنها به خاک، بیتالمال و پروژههای کشور به چشم شکار مینگریستند و نسبت به مردم خود نفرت داشتند.
جهان دریافت که مبارزه طالبان نه برای اهداف شخصی و دستیابی به قدرت بلکه برای پایان دادن به این جنگ است که با امضای توافق صلح در دوحه نخستین گام برای پایان جنگ چهلساله برداشته شد و در سه سال اخیر افغانستان در امنیت سراسری زندگی کرده است.
۳- موضع واحد و مقدس:
پس از افتتاح دفتر دوحه هرچند ترکیب هیئت مذاکرهکننده امارت اسلامی تغییراتی داشت و زمان و مکان نشستها تغییر کرد، اما موضع و هدف واحد ماند؛ اجرای شریعت اسلامی، استقلال واقعی افغانستان و حفاظت از آرمانهای شهداء خط قرمز و شعار واحد امارت اسلامی بود که تا پایان بدون تغییر باقی ماند، هیچگاه آرمانهای ملت به بهای مادیات معامله نشد بلکه بهعنوان یک آرمان مقدس جایگاه والای خود را حفظ کرد.
۴- نمایندگی واقعی از ملت:
در دو دهه جمهوریت هر کنفرانس و نشستی که در مورد افغانستان برگزار میشد، نمایندگانی از سوی حکومت شرکت میکردند که زبان آرمانها و خواستههای ملت را نمیدانستند، آنها کسانی بودند که در حاکمیت کابل یا در کاخهای غرب رشد کرده بودند، برخی تابعیت دوگانه یا حتی سهگانه داشتند و بر اساس سهمیهبندی جنسیت، قومیت و سایر ملاحظات به این نشستها راه مییافتند.
اما تمام اعضای هیئت مذاکرهکننده امارت اسلامی از میان علمای دینی و بزرگان ملی بودند که در روستاها و میان مردم رشد کرده بودند، آنها موضعی ملی داشتند با دین و هویت افغان آشنا بودند و بهدرستی صدای ملت را بازتاب میدادند که در نتیجه تلاشهای آنها؛ مواد توافقنامه دوحه نهایی شد.
۵- بیتوجهی در برابر مادیات و فشارها:
در نشستهای مختلف قطر و در گزارشهای رسانهای از روند مذاکرات دیده شد که آمریکا و کشورهای غربی بارها از ابزار مادی، فشارهای اقتصادی و سیاسی برای تأثیرگذاری بر روند مذاکرات استفاده کردند، این تاکتیکها در گذشته برای آنها در کشورهای همسایه افغانستان و سایر نقاط جهان نتیجهبخش بوده است.
اما این بار معادله برعکس شد، هیئت امارت اسلامی در برابر تمام فشارهای مالی و اقتصادی ثابتقدم ماند و در مسیر استقلال افغانستان حتی یک گام از اهداف خود عقبنشینی نکرد.
۶- توازن میان جنگ و مذاکره:
هیئت آمریکایی و رهبران منصوب اداره کابل بارها تلاش کردند تا به بهانه ادامه مذاکرات در میدانهای جنگ به نام صلح و آشتی ملی مانع ایجاد کنند, اما مجاهدین و فرماندهان نظامی امارت اسلامی به امید موفقیت مذاکرات هرگز سنگرهای جهاد و مبارزه را رها نکردند بلکه مبارزهشان نسبت به گذشته شدیدتر و سریعتر بود، همین توازن مثبت میان جنگ و مذاکره در عرصه دیپلماتیک؛ حتی آمریکاییهای مغرور را نیز وادار کرد تا به گفتگوها گوش دهند.
۷- مدیریت بحران:
در جریان مذاکرات توافق دوحه نهادهای استخباراتی داخلی و خارجی، کشورها و سازمانهای مختلف تلاش میکردند که این روند را مختل کرده و افغانستان را از دستیابی به استقلال واقعی اش بازدارند، آنها امارت اسلامی را گروهی تحمیلی بر ملت و اداره کابل را نماینده واقعی افغانستان معرفی میکردند. همچنین با تبلیغات گسترده از بحران اقتصادی و دیگر مسائل؛ سعی در ایجاد فضای منفی داشتند. گروههای اربکی، نیروهای محلی، قطعات نظامی و دیگر گروههای وابسته را به نام بحران معرفی کردند، اما امارت اسلامی با مدیریت شایسته این بحران؛ تمامی این توطئهها را خنثی ساخت و افغانستان را به استقلال حقیقی رساند.
۸- یافتن مرجع واقعی حل مسئله:
امارت اسلامی در جریان مبارزه خود هیچگاه درب مذاکرات واقعی و صلح را نبسته بود و همواره در داخل و خارج از کشور آمادگی خود را برای گفتگو نشان داده بود، اما طرف مقابل گاه این حسن نیت را بهعنوان ضعف و گاهی بهعنوان فرصتی دیگر تلف میکرد، در نهایت امارت اسلامی این دروازه را بهروی مرجع اصلی و صاحباختیار مسئله یعنی آمریکا گشود، آمریکاییها که دیگر غرق شدن کشتی خود را مشاهده کردند با درایت عمل کردند و از طریق دفتر قطر؛ امارت اسلامی را بهعنوان نماینده واقعی افغانستان پذیرفتند. این امر سبب شد که مذاکرات با مرجع اصلی موفقیتآمیز شده و توافق دوحه امضا گردد.
۹- تعهد و التزام دوجانبه:
توافق دوحه بر مبنای تعهدات و اقدامات عملی از سوی هر دو طرف تنظیم شده است، خوشبختانه امارت اسلامی همیشه به قول و سخن خود عمل کرده و تمامی تعهدات این توافق را عملی ساخته است، مبارزه با خوارج انجام شده، افغانستان برای هیچ کشوری تهدید نبوده و هیچ طرفی از خاک آن سوءاستفاده نکرده است، اما متأسفانه طرف مقابل بسیاری از مفاد توافق را نقض کرده و موارد متعددی از تخلف دارد که بررسی آن نیازمند بحث جداگانهای است، دارایی ملی افغانستان به ارزش تقریباً شش میلیارد دلار همچنان مسدود است و کمکهای بشردوستانهای که مردم افغانستان مستحق آن هستند یا بهطور منظم ارائه نشده ویا هم ناچیز بوده است.
۱۰- آمادگی برای جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته:
در انقلابهای گذشته افغانها پس از پیروزی؛ کشور و دستاوردهای خود را فراموش کردهاند. مبارزهشان بینتیجه مانده و موفقیتهایشان از بین رفته است، نمونه بارز این اشتباهات عملکرد رهبران تنظیمی پس از جهاد موفقیتآمیز علیه شوروی بود که افغانستان را به ویرانی کشاند، اما این بار از لحظه امضای توافق دوحه و تعیین تاریخ خروج اشغالگران؛ نهادهای وابسته به امارت اسلامی اقدامات خود را آغاز کردند تا از بحرانهایی مانند ویرانی کشور، دشمنیهای داخلی و غارت جلوگیری کنند، در روزهای فتح؛ مردم شاهد آمادگی و نظم بودند و تا امروز الحمدلله هیچ اشتباهی مانند غارت بیتالمال و ویرانی کشور رخ نداده است.
پیام دهم حوت:
با توجه به موارد ذکرشده میتوان گفت که دهم حوت یک روز عادی نیست، بلکه در تاریخ معاصر کشور جایگاه و اهمیت ویژهای دارد، این روز در عرصه بینالمللی تصویری روشن از بصیرت و اراده سیاسی افغانها ارائه کرد و در سطح ملی این پیام را به مردم افغانستان رساند که برای حل هر بحران ملی نباید همیشه چشمانتظار بیگانگان بود.
هر نظام و حکومتی که در میان مردم جایگاه و حمایتی نداشته باشد، مانند کفی بر روی سیلاب ناپایدار است، حکومتهایی که همچون جمهوریت بر کمکها و حمایتهای خارجی تکیه میکنند و در راستای منافع دیگران فعالیت دارند؛ سرانجام سقوط خواهند کرد و جای خود را به خادمان واقعی ملت و نظامهای مشروع خواهند داد.
در نهایت؛ دهم حوت باید با تمام عظمت تاریخی خود در کتب درسی و منابع رسانهای ثبت شود تا نسلهای آینده این افتخار بزرگ اجداد خود را به یاد داشته باشند.